عدالت؟
از 67 باری که آقای خامنه ای در جوابیه به نطق آقای احمدی نژاد در مورد (عدالت) سخن گفتند چنین به نظر میرسد که یا معنای عدالت ایشان را کسی نمیفهمد و یا عدالت در 26 سال عمر جمهوری اسلامی که ایشان رهبر مطلق بلامنازع 16 سال اخیر آن در دست داشته اند ، در گوشه صندوق فراموشخانه بوده است؟
( اصل گزارش http://www.khedmat.ir/comments.asp?id=756 )
ایشان مدعیند که
"يكى از شعارهاى اين دولت، عدالت است. عدالت يقيناً محور انقلاب بود؛ در اين شكى نيست. هيچ دولتى هم از اول نيامده صريحاً بگويد من نمىخواهم طبق عدالت رفتار كنم؛ ليكن من بايد از آقاى احمدىنژاد تشكر كنم كه ايشان كار جديدى كردند؛ عدالت محورى را به عنوان يك شعار گذاشتند وسط؛ اين كار خيلى بزرگى بود. وقتى كه ايشان تبليغات انتخاباتى مىكردند، به افراد خانوادهى خودم مىگفتم اگر آقاى احمدىنژاد رأى هم نياورد، اين خدمت بزرگ را به انقلاب كرد كه شعار عدالت محورى را مطرح كرد؛ نگذاشت به فراموشى سپردنِ اين شعار بشود يك سنت. اين شعار مطرح شد و ذهنها را به خودش متوجه كرد. خوشبختانه مردم هم فهميدند، خواستند، دوست داشتند و رأى دادند. اين كار، كار مهمى است. بنابراين عدالتمحور بودنِ اين دولت حرف بزرگى است؛ طرح اين شعار به عنوان محور حركت دولت، يك كار جديد است؛ خودش يك تحول است؛ به اين پايبند باشيد.."
آقای خامنه ای ،
عدالت محور کدام انقلاب بود! منظورتان انقلاب اسلامیست؟
پس این همه زندانی ها و شکنجه ها و کشتار و اعدام های فوری و فوتی بعد از انقلاب که از جنین 7 ماهه در شکم مادر گرفته تا پیرمرد 97 ساله به دستور کدام "عدالت محوری" انجام شد؟ که حالا شعاری سنتی و فراموش شده باشد. یا شاید این اختراع جدید آقای احمدی نژاد که به عنوان کار شعاری جدید ایشان ، از آن یاد میکنید ، زنده کردن همان عدالت قتلهای زنجیره ایست؟ این ها که همه نا عدالتی و ظلم بوده که شما عدلش نام نهادید؟ چه توطئه و کشتار جدیدی دیگری برای این ملت ستم کشیده ، در شرف وقوع است؟
در توجیه تحقق عدالت از اول انقلاب فرمودید:
"براى تحقق عدالت، خيلى كار شده است. از اول انقلاب همهى فعاليتهايى كه به نفع طبقات محروم انجام گرفته؛ يعنى بردن امكانات رفاهى، امكانات آموزشى و امكانات بهداشتى به اقصى نقاط كشور - كه واقعاً از بس زياد است، قابل شمارش نيست - در جهت عدالت بوده است. حقاً و انصافاً اين خدمترسانى، اوضاع را زير و رو كرده. كسانى كه در دورهى قبل اوضاع طبقات محروم را ديدند، مىتوانند بفهمند. من خودم در نقاط محروم بودم و جاهاى محروم را در آن دوره ديدم؛ حالا هم كه خيلى اوقات رفتم و از نزديك ديدم؛ واقعاً زير و رو شده. همين زيرساختهاى عظيمى كه براى استفادهى عموم است، همهى اينها كمك به عدالت است؛ در اين ترديدى نيست؛ منتها نبايد ارزش عدالت به عنوان يك ارزش درجهى دو كمكم در مقابل ارزشهاى ديگر به فراموشى سپرده شود؛ در نظام ما اين خطر وجود داشته است. ارزشهاى ديگر هم خيلى مهم است؛ مثلاً ارزش پيشرفت و توسعه، ارزش سازندگى، ارزش آزادى و مردمسالارى. مطرح كردن ارزش عدالت مطلقاً به معناى نفى اينها نيست؛ اما وقتى ما اين ارزشها را عمده مىكنيم و مسألهى عدالت و نفى تبعيض و توجه به نيازهاى طبقات محروم در جامعه كمرنگ مىشود، خطر بزرگى است؛ اما با عدالتمحور بودن يك دولت، اين خطر از بين مىرود يا ضعيف مىشود".
این عدالت رفاهی و آموزشی و بهداشتی که از آن دم میزنید ، ساختن جاده های بی برنامه و مرگبار و عبور آن جاده ها از املاک مصادره شده توسط سران جمهوری اسلامی است؟ امکانات آموزشی دادن مدارک و کاغذ پاره های لیسانس و دکترا به نورچشمی هاست؟ منظور از امکانات بهداشتی ایجاد شبکه های قاچاق داروهای حیاتیست؟
مسلم است که این خدمت رسانی ها حقاً و انصافاٌ اوضاع را زیر و زبر کرده است! این جمله سرکار و بازدیدهایتان از مناطق محروم مرا بیاد جمله ای از شاه انداخت: حکومت بر مردم فقیر افتخار نیست.
آقا راه دور نروید و لازم نیست از هواپیمای اختصاصی سلطان بروندی! استفاده کنید ، بیایید با هم و پیاده و بدون یک لشکر محافظ " شاه عباس وارانه " همین امشب سری به زاغه های جنوب تهران بزنیم . ببینیم "پیشرفت و توسعه و سازندگی و مردم سالاری و نفی تبعیض و نیاز طبقات محروم" ادعایی شما یعنی چی؟ این وبای آخری هم از تصدق سر همین امکانات بهداشتی نیست؟
در معنی عدالت فرمودید:
"اصلاً عدالت چيست؟ عدالت، بهحسب ظاهر، مفهوم سادهيى است و همه مىگويند و آن را تكرار مىكنند؛ منتها در مصداق و در عمل، رسيدن به عدالت خيلى دشوار است؛ همان نكتهيى كه اميرالمؤمنين دربارهى حق فرموده است: «الحق اوسع الاشياء فى التواصف و اضيقها فى التناصف». در مورد عدل هم عيناً همينطور است؛ چون عدل هم حق است و اصلاً از هم جدا نيستند. به يك معنا، حق همان عدل است؛ عدل همان حق است؛ تواصفش آسان است، اما در عمل، رسيدن به عدالت مشكل است؛ حتّى شناختن موارد عدالت و مصاديق عدالت هم گاهى خيلى مشكل است؛ كجا عدالت است، كجا بىعدالتى است. من نمىخواهم الان عدالت را تعريف كنم كه چيست. تعريفهاى كلى و عمدهيى از عدالت شده؛ تقسيم عادلانهى امكانات و از اين قبيل حرفها، كه درست هم هست و محتاج تدقيق و ريزبينى هم هست؛ يعنى شما در هر يك از بخشهايتان واقعاً بايد ببينيد عدالت چيست و با چه چيزى حاصل مىشود. "
آقای خامنه ای در مورد معنای عدالت راه را عوضی نرفته اید؟ آسمان ریسمانی کرده اید و حق را با عدل یکی دانسته اید اگر منظورتان از حق ، ذات باریتعالی است ، که حق و عدل یکی نیستند و اگر این دو را یکی کنید بدعت لاصواب گذاشته اید این ها دو اصل جداگانه از اصول پنجگانه تشیع است. خوب به کلامتان دقت کنید این پایه گذاری شیعه خامنه ای نیست؟
اگر منظورتان از حق همان مصدریست است که جمع آن حقوق است باز هم اشتباه رفته اید که در جامعه ساخته و پرداخته شده بعد از انقلاب حقوق اکثریت قریب به اتفاق مردم نا دیده گرفته شده و طبقه ای را بر طبقه دیگر رجحان میدهد. در این جا ماهیت حق نسبیت پیدا میکند و حقانیت و حقوق نسبی میشود! عدم موجودیت همان عدالت در جمهوری اسلامی باعث شده که عدل حقوقی هم برای عوام الناس غیر قابل دسترس باشد. البته بر اساس عدل حقوقی که شما از آن سخن میرانید فقط سی و پنج میلیون زن ایرانی از حقوق انسانی و امروزی خود بدورند. در مورد مردان هم هر طبقه از جامعه شامل روحانیت و عسکریون و زارع و کاسب و ... بالاخره نورچشمی ها مسلما در ظل قوانین ابداعی متفاوت الحقوقند که این هم بکلی معنای حق را از بین میبرد و آنرا نسبی میکند. پس هم حق و هم عدالت در جمهوری اسلامی نسبی و در نهایت بازیچه دست شما و اعوان و انصار شماست و حصول هر یک از آنان بستگی به نظر و عقیده شخصی و ناصواب کارگزاران بی صلاحیت شما دارد.
آیا هنوز بر این معتقدید که ظلم بالسویه عدل است؟ این فریب هم کهنه شده و همه میدانند ظلم بالسویه ظلم مطلق است.
در مورد خرد و معنویت و عدالت فرمودید:
"من مىخواهم اين نكته را هم عرض كنم كه اگر بخواهيم عدالت به معناى حقيقىِ خودش در جامعه تحقق پيدا كند، با دو مفهوم ديگر بشدت در هم تنيده است؛ يكى مفهوم عقلانيت است؛ ديگر معنويت. اگر عدالت از عقلانيت و معنويت جدا شد، ديگر عدالتى كه شما دنبالش هستيد، نخواهد بود؛ اصلاً عدالت نخواهد بود. عقلانيت بهخاطر اين است كه اگر عقل و خرد در تشخيص مصاديق عدالت بهكار گرفته نشود، انسان به گمراهى و اشتباه دچار مىشود؛ خيال مىكند چيزهايى عدالت است، در حالىكه نيست؛ و چيزهايى را هم كه عدالت است، گاهى نمىبيند. بنابراين عقلانيت و محاسبه، يكى از شرايط لازمِ رسيدن به عدالت است.
عقلانيت و محاسبه كه مىگوييم، فوراً به ذهن نيايد كه عقلانيت و محاسبه به معناى محافظهكارى، عقلگرايى و تابع عقل بودن است. عاقل بودن و خرد را به كار گرفتن با محافظهكارى فرق دارد. محافظه كار، طرفدار وضع موجود است؛ از هر تحولى بيمناك است؛ هرگونه تغيير و تحولى را برنمىتابد و از تحول و دگرگونى مىترسد؛ اما عقلانيت اينطور نيست؛ محاسبهى عقلانى گاهى اوقات خودش منشأ تحولات عظيمى مىشود. انقلاب عظيم اسلامى ما ناشى از يك عقلانيت بود. اينطور نبود كه مردم همينطور بىحساب و كتاب به خيابان بيايند و بتوانند يك رژيمِ آنچنانى را ساقط كنند؛ محاسبات عقلانى و كار عقلانى و كار فكرى شده بود. در طول سالهاى متمادى - به تعبير رايج امروز - يك گفتمان حقطلبى، عدالتخواهى و آزادىخواهى در بين مردم به وجود آمده بود و منتهى شد به اينكه نيروهاى مردم را استخدام كند و به ميدان جهاد عظيم بياورد و در مقابل آن دشمن صفآرايى كند و بر آن دشمن پيروز كند. بنابراين عقلانيت گاهى منشأ چنين تحولات عظيمى است. الان هم همينطور است. الان در نظام ما برخى از تحولات هست كه مُنتجهى يك نگاه عقلانى و دقيق و موشكافانهى به وضع موجود و وضع دنياست. من در زمينهى مسائل گوناگون اين را دارم مشاهده مىكنم. حالت خوابرفتگى و تن دادن به آنچه در جريان عمومىِ سياسى و اقتصادى دنيا دارد مىگذرد و تسليم شدن به آن، خطر بزرگ جامعهى ماست و اگر كسى درست بفهمد و بينديشد، مىفهمد كه بايد با يك تحرك و تحول، اين وضع را دگرگون كرد؛ هم در زمينهى مسائل اقتصادى، هم در زمينهى مسائل سياسى. بنابراين عقلانيت با محافظهكارى فرق دارد. محاسبهى عقلانى را با محاسبهى محافظهكارانه به هيچوجه مخلوط نكنيد؛ اينها دو چيز است."
آقای خامنه ای ، از آنجا مه در این قسمت وارد فلسفه شده اید باید گفت که مسلما در جامعه ای که عقلانیت وجود ندارد معنویتی هم وجود ندارد. در فلسفه چینی معنویت با شناخت " خود " شروع میشود و از طریق اصول عقلانی و معرفتی به مقصود میرسد بزبان دیگر ، عقلایی بودن نیاز به معنویت خاص خود را دارد. ولی در دیاری که مردم آنرا " مستضعف " قلمداد میکنند و برای پیش پا افتاده ترین امور زندگی نیاز به فرمان و دستور رهبر دارد و قیمومیت آنها را شما در دست دارید آیا نیازی به عقلانیت و معنویت وجود دارد؟ اگر مردم واقعا در خود فرو روند و خود را بازشناسی کنند آیا خطر آن وجود ندارند که از خود بپرسند چرا از چاله شاهی در آمدند و به چاه آخوندی افتادند؟ از طرف دیگر تمام بوق و کرنای رژیم شما دایم سعی دارند که مردم با موهومات و خرافات مشغول دارند و هر روز شب معجزه ای از در و دیوار و خاک و خاشاک این سرزمین ستم زده بیرون ظهور میکند!
تا مىگوييم محاسبه و عقلانيت، عدهيى مىگويند مواظب باشيد، دست از پا خطا نكنيد، عقل را رعايت كنيد؛ نبادا يك حرفِ آنچنانى بزنيد كه در دنيا آنطورى بشود؛ نبادا يك كارِ آنچنانى بكنيد كه دنيا صفآرايى كند. اينها عقلانيتِ محافظهكارانه است؛ من به اين اصلاً اعتقاد ندارم. بنابراين اگر بخواهيد عدالت را بدرستى اجرا كنيد، احتياج داريد به محاسبهى عقلانى و بهكار گرفتن خرد و علم در بخشهاى مختلف، تا بفهميد چه چيزى مىتواند عدالت را برقرار كند و اعتدالى را كه ما بناى زمين و زمان را بر اساس آن اعتدالِ خدادادى مىدانيم و مظهرش در زندگى ما عدالت اجتماعى است، تأمين كند.
اگر عدالت را از معنويت جدا كنيم - يعنى عدالتى كه با معنويت همراه نباشد - اين هم عدالت نخواهد بود. عدالتى كه همراه با معنويت و توجه به آفاق معنوىِ عالم وجود و كائنات نباشد، به رياكارى و دروغ و انحراف و ظاهرسازى و تصنع تبديل خواهد شد؛ مثل نظامهاى كمونيستى كه شعارشان عدالت بود. ما مىگفتيم عدالت و آزادى؛ اما آزادى اصلاً جزو شعارهاى آنها نبود. در همهى كشورهايى كه حركت كمونيستى در آنجا به شكلى از اشكال - انقلاب يا كودتا - تحقق پيدا كرده بود، «عدالت» محور شعارهاى آنها بود؛ اما واقعيت زندگى آنها مطلقاً نشاندهندهى عدالت نبود؛ درست ضد عدالت بود. عدهيى به اسم كارگر سر كار آمدند، كه همان طبقهى اشرافىِ رژيمهاى طاغوتى بودند و هيچ تفاوتى با آنها نداشتند. زندگى سران كشورهاى ماركسيستى اينطور بود. بنده زمان مسؤوليت رياستجمهورى وضعيت اقشار پايين بعضى از كشورهاى سوسياليستى را ديده بودم؛ آن چيزى كه اسمش عدالت است و آن مفهومى كه عدالت دارد، مطلقاً در آنجاها وجود نداشت. طبقهى اشراف جديدى در آنجا وجود داشت كه با معيارهاى حزبى و سياسىِ خاص خودشان روى كار آمده بود و از همهى امكانات برخوردار بود؛ مردم هم در فقر و تهيدستى و بدبختى زندگى مىكردند. اين وضعيت حتّى در بعضى از كشورهاى درجهى يكشان هم ديده مىشد. بنابراين، اينگونه عدالتطلبى بىدوام خواهد بود و از طريق درستِ خودش منحرف و رياكارانه و دروغين خواهد بود.
عدالت بايد با معنويت همراه باشد؛ يعنى بايد شما براى خدا و اجر الهى دنبال عدالت باشيد؛ در اين صورت مىتوانيد با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله كنيد. البته معنويت هم بدون گرايش به عدالت، يك بُعدى است. بعضىها اهل معنايند، اما هيچ نگاهى به عدالت ندارند؛ اين نمىشود. اسلام، معنويتِ بدون نگاه به مسائل اجتماعى و سرنوشت انسانها ندارد؛ «من اصبح و لم يهتمّ بامور المسلمين فليس بمسلم». آدم معنوىيى كه با ظلم مىسازد، با طاغوت مىسازد، با نظام ظالمانه و سلطه مىسازد، اين چطور معنويتى است؟ اينگونه معنويت را ما نمىتوانيم بفهميم. بنابراين معنويت و عدالت در هم تنيده است.
اين نكته را هم در باب عدالت عرض كنيم كه بعضىها مىگويند عدالت يعنى توزيع فقر. نخير، كسانىكه بحث عدالت را مىكنند، بههيچوجه منظورشان توزيع فقر نيست؛ بلكه توزيع عادلانهى امكانات موجود است. آنهايى كه مىگويند عدالت توزيع فقر است، مغزا و روح حرفشان اين است كه دنبال عدالت نرويد؛ دنبال توليد ثروت برويد تا آنچه تقسيم مىشود، ثروت باشد. دنبال توليد ثروت رفتن بدون نگاه به عدالت، همان چيزى مىشود كه امروز در كشورهاى سرمايهدارى مشاهده مىكنيم. در غنىترين كشور عالم - يعنى امريكا - كسانى هستند كه از گرسنگى و از سرما و گرما مىميرند؛ اينها كه شعار نيست؛ واقعيتهايى است كه مشاهده مىكنيم. كسانى هستند كه در آرزوى يك آپارتمانِ سه چهار اتاقه سالهاى سال تلاش مىكنند و چون به جايى نمىرسند، مىروند خيانت مىكنند تا به اين امكانات برسند.
دو سه سال قبل يك عضو عالىرتبهى سى.آى.اى را به جرم جاسوسى براى شوروى سابق و دنبالهاش روسيه، دستگير كردند. در مصاحبهيى از او پرسيدند - كه ما اين مصاحبه را در مطبوعهيى خوانديم - چرا اين كار را كردى؟ گفته بود من دلم مىخواست يك ويلاى سه اتاقه داشته باشم، اما ديدم با اين حقوق و درآمد نمىشود؛ مجبور شدم بروم نوكرى شوروى را بكنم؛ با آن دشمنى و نقاضتى كه آن روز بين آن دو كشور وجود داشت. وقتى دنبال توليد ثروت رفتن از نگاه عدالت محور جدا باشد، به اين جاها مىرسد كه در جامعهيى، كسانىكه زرنگتر و باهوشترند، يكشبه به ثروتهاى كلان و انبوه مىرسند؛ كسانى هم كه خودشان خانوادهى ثروتند؛ اكثريتى هم هستند كه در زندگىهاى معمولى همراه با حسرت، و تعدادى هم در زندگىهاى بسيار سخت و دشوار بهسر مىبرند. بنابراين، اينكه ما بگوييم عدالت را مطرح نكنيد، توليد ثروت را مطرح كنيد؛ بهانه را هم اين بياوريم كه بعد از توليد ثروت سراغ عدالت مىرويم، اين نمىشود. عدالت يعنى امكاناتى كه در كشور هست، عادلانه و عاقلانه تقسيم كنيم - نه عادلانهى بىحساب و كتاب - و سعى كنيم همين امكانات را بيشتر كنيم تا به همه بيشتر برسد؛ نه اينكه به قشر خاص و به دستهى خاصى بيشتر برسد. اين وظيفه از وظايف دولت اسلامى بود كه شما شعارش را داديد؛ خيلى هم خوب كرديد؛ دنبالش هم باشيد؛ متعهد به اين هم باشيد؛ و اين اساس كار شماست.
عدالت را واقعاً محور همهى برنامهريزىهاى خودتان قرار دهيد و ببينيد در بخشهاى مختلف چگونه مىشود آن را تأمين كرد. در اين زمينه، بخصوص سازمان مديريت و برنامهريزى نقش خيلى زيادى دارد و بعد هم بخشهاى مالى و اقتصادى دولت و بخش خدماتى و ديگر بخشها.
اشاره کرده اید که در آمریکا برای داشتن یک خانه به مملکتشان خیانت میکنند و مسلم است که مطابق قوانینشان بسزای آن میرسند. ولی آیا میدانید خیانت به خدا و دین او و استفاده نابجا از کلام او تقیه نیست بلکه ارتداد است وقصاص دارد و از همه مهمتر خیانت به مردم ستم کشیده همان خدا در طول 26 سال کذشته و دروغ گویی و خفقان و نا بجا بردن احکام خدا قصاص بالاتری دارد؟
این ثروتهای افسانه ای که از راه دین فروشی و ارتشا و دزدی و حق را ناحق کردن مزدوران معمم و غیر معمم شما از رفسنجانی و طبسی و ... تا حتی نورچشم خود شما که از گلوی همین خلقی که سنگ آنها را به سینه میزنید و در طول انقلاب به آن رسیده اند ، از کدام ارث پدریشان تولید و یا جمع آوری کرده اند؟
عدالت محوری شما به قیمت جان و مال وخانه خرابی چند میلیون دیگر باید شوند تا حسابهای بانکی ایادی شما در بانکهای سوریه ، پروارتر شود؟ حالا که جیب محافظه کاران پر شده نوبت به جیب لمپن ها و آدمکشان حرفه ای به زعامت آقای احمدی نژاد است؟
0 Comments:
Post a Comment
<< Home