.comment-link {margin-left:.6em;}

Saturday, November 05, 2005

آیت الله حمال


آیت الله حمال

از شیرازیهای قدیمی اگر بپرسید آیت الله حمّال را میشناسی؟ جواب میدهند: ها کاکو همی دیرو بود که میرف بالوی ممبر و معرکه را مینداخ و همه رو میداد دم انده و لیچار بارشون میکرد. - بله برادر همین دیروز بود که منبر میرفت و سرو صدایی میکرد و بهمه فحش میداد و چرند بار همه میکرد


قصد دارم با کمک دوستان و خوانندگان این مقاله بخصوص شیرازی های قدیمی که وی را دیده و یا از وی داستانهایی شنیده اند ، زندگی این مرد را که در غبار زمان گم شده است برشته تحریر کشم تا جوانان امروز و آیندگان از اوضاع و زندگی و طرز شناخت و برداشت و باور های مردم و توطئه های پشت پرده در سالهای قدیم آگاه شوند. نویسنده با آنکه بسیاری از کردار و گفتار وی را از نزدیک دیده و شنیده و شاهد بوده ولی یاوری شما عزیزان را نیز مزید تشکر میداند

اما آیت الله حمال کی بود؟ اواسط دهه 30 و اوایل دهه 40 که روح الله تازه نامی در حوزه ها در آورده بود و گاهگاهی با تحریک و کمک مالی خوانین و زمینداران بزرگ و بنا به موقعیت روز در مورد طرحهای اصلاحات و آزادی زنان و ایجاد ساواک و ... نغمه های مخالفت با دولت و شاه را سر میداد ، در شیراز ملائی بود فرصت طلب و دودوزه باز بنام آسید نورالدین که وجهه خود را با ابراز مخالفت با نفوذ سیاستهای آمریکا بالا میبرد ولی در پنهان جانبداری از سیاستهای رنگ باخته انگلیس در تمام امور داخلی و خارجی را موعظه مینمود. حزبی را علم کرده بود بنان حزب برادران و به همراهی ملایان هم پالکی دیگر در مراکز استانهای کشور و تقریبا همزمان با هم ، اقدام به معرفی روح الله و کم کم خمینی در پسوند آن نموده و با ایجاد نفاق و دودستگی ارزان و نشئت گرفته از همان سیاست معروف شیر پیر امپراتوری " تفرقه و حکومت " ، سنی و شیعه و بهایی و کلیمی و کاسب و کارمند و هنرمند و ارمنی و نظامی و ... همه را بجان هم انداخته و زهرپاشی فرقه ای مینمودند البته کسان دیگری هم بودند مثل آسید علی محمد و مصباحی و ... که فعلا خارج از مطلب ماست

در همان سالها پیرمرد سیدی با عمامه سبز ، قد کوتاه ، لاغر چهره و اندام با ریشی حنا بسته در محلات جنوبی شیراز بود که ابزار کارش شامل یک کوله پشتی حمالی و یک عبای زرد و رنگ و رو رفته و زبانی نیشدار و تمسخرآمیز بود. گویا نامش سید جعفر ج.... بود ولی مردم بازار و بخصوص محله گود عربان و اطراف او را بنام اصلیش نمیشناختند و شاید کسی اصلا نمیدانست نامش چیست ولی بخاطر هیبت ظاهرش ویرا " آیت الله حمّال " مینامیدند. از کنیه اش راضی و گاهی خود را نیز بهمین نام معرفی مینمود


از خصوصیات آیت الله این بود که هر گاه باری را بوی میدادند و شروع به حمل آن میکرد تا رسیدن به مقصد روضه ای مطابق با وقایع روز و با صدای بلند میخواند و همانطور که دولا دولا زیر سنگینی بار راه میرفت به اطرافیان متلک میپراند و گاهی فحاشی. اغلب مردم با نوعی نیشخند ، گفتار و اعمال ویرا میستودند و گروهی صابون بتن خورده نیز از وی متنفر و بیزار بودند و وی را بخاطر طبع باجگیری در امور مذهبی و تمسخر ملایان و اهل بیت و ابراز احادیث من درآوردی و فی البداهه مورد آزار و اذیت و گاهی تهدید و حتی کتک کاری قرار میدادند
سیطره حضورش در گوشه و کنار خیابان گودعربان و اطراف مسجد نصیرالملک و نارنجستان و تل حصیربافا و درشیخ و درشکه خونه بود و اگر بندرت باری میخورد ، گذارش به قبرستان سید حاج غریب و حتی بازار مسگرا و بازار حاجی و منصوریه و سرباغ هم میافتاد و اطراف و اکناف را میپلکید. دماغ تیزی برای یافتن محافل عزا و روضه خوانی و شکم سیر کنی و آش نذری داشت. فقیر بود ولی گدایی نمیکرد بقول معروف نان از عمل خویش میخورد

در آن زمان هم نظیر امروز سفره و روضه خوانی علم بود و در این گونه مجالس اکثر مردان روی زمین نشسته و سرشان پایین و با دست چپ پیچیده در دستمال ظاهرا روی چشم ها را گرفته و با دست راست بر سینه زده و یا سیگار میکشند و چای شیرین میخورند و قسمت بالای بدن را بجلو و عقب میبرند و زیر چشمی دیگران را زیر و زبر نموده تا ببیند کی میآید و کی میرود و یا همه این اعمال را همزمان انجام میدهند


عزاداران حرفه ای بهترین جای محل را که معمولا دیوارهای سه طرف مقابل منبر یا ستون های مسجد بود اشغال که م تکیه به آن داده و هم تمام مجلس را با نگاه تیز کنترل کنند


در قسمت زنانه هم که اغلب با یک پرده برزنتی از مردانه جدا میشد پیرزنان با چهره بسته در چادر و زنان جوان سرخاب و سفیداب کشیده با چهره باز پشت سر هم یا دایره وار اطراف هم نشسته و کاری به گفته های ملای رو منبری نداشتند بلکه آنان که با هم آشنا بودند به طرح مسایل روز و خانواده و غیبت از این و آن مشغول و کودکان هم از این سر مجلس به آن سر مجلس در حال دوندگی و گاهی نیز با ویشگون یکی از مادران فریاد گریه کودکی به آسمان برمیخاست و گاهی هم از لای پرده حایل و بمنظور بررسی اوضاع قسمت مردانه دو چشم مشکی وسمه کشیده کنجکاو و جستجوگر سراسر مجلس مردانه را یورتمه میرفت


برگردیم سر کار خودمان ، داشتم از کاراکتر آیت الله میگفتم که از دیگر ویژه گی های بسیار بارز وی آن بود که هر گاه مجلس ختم یا تذکره و روضه خوانی در یکی از تکیه گاه ها و مساجد و حتی خانه ها برگزار میشد ، گویا پرش را آتش میزدند که صد البته گاهی شیاطین مخالف با آن صاحب عزا هم بی تقصیر نبودند و بهر صورت خود را به آن محل میرساند و از صاحب عزا یا روضه سهم امام میخواست. آنزمان نرخ منبر رفتن یک تومان بود و اگر صاحب روضه خوب مجلس را گرم میکرد و باصطلاح مردم را خوب میچلاند و اشکشان را در میآورد تا دو تومان هم میدادند مثلا نرخ سید ممدعلی و مصباحی دو تومان بود ولی آیت الله حمال همیشه نرخش ثابت بود فقط پنج ریال البته اگر بالای منبر نمیرفت


اگر چراغش را روشن میکردند دعایی میکرد و دست دهنده کرم را میبوسید و بسرعت محل را ترک میکرد و اگر دست رد بر سینه اش میگذاشتند از داخل دستدانی و جاسازی کوله پشتی حمالی عبای کذایی زرد رنگ را در میآورد بر دوش میانداخت و عمامه را دستکاری میکرد و دستی بریش حنایی میکشید و با زور و فشار و حتی با فحش دادن زیر لب خود را از لابلای جمعیت عبور میداد و پای پله های منبر میکشاند و کوله پشتی را کنار پله منبر میگذاشت و با اهن و اوهون کردن با صدای بلند حضور خود را به معمم بالای منبر و سایرین اعلام میکرد. چشمهایش را از کنار منبر به روضه خوان زل میزد و ملای بالا منبری را با ایما و اشاره دعوت به فرود میکرد. اگر آن روضه خوان عاقبت اندیش و صابون بتن خورده بود در حین کار ذکری از نام آسید جعفر و بعد هم خیلی زود سر و ته ذکر مصیبت را هم میآورد و ترک مجلس مینمود و اگر ناوارد که وامصیبتا


آیت الله حمال ابتدا با حرکت دست و چشم و ابرو بعد با غرو لند و اگر کارگر نمیافتاد و یا معمم ناشی و ویرا دست کم میگرفت ، صبر میکرد تا طرف بجای حساس و مثلا سری به صحرای کربلا که هنوز هم انتهای اکثر روضه هاست بزند و درست در لحظه ای که به بریدن سر امام حسین میرسید که اوج روضه بود یکمرتبه مثل ترقه از جا بلند میشد و عمامه اش را بر زمین میزد و روی به آخوند رو منبری نموده و در هجو وی با لهجه شیرین و غلیظ شیرازی فریاد میزد که: مرتیکه قرشمال عوضی ، توی ... ننت خندیدی که سر امام حسین را به ای آسونی ببری خار .... می سر امام حسین بچه بازیه .... بیو پویین - بیو پویین= بیا پایین و ترجمه بقیه با خودتان


حال مجسم کنید در میان حزن و اندوه ظاهری کسانی که برای شنیدن ذکر مصیبتی و یا سوم و دهه و یادبود تازه مرده ای جمع شده بودند شنیدن کلمات مستهجن که در ضمن به پشتیبانی و ارادت به اهل بیت بود چه اثری بر مستمعین میگذاشت

معمولا اولین شیون ها از قسمت زنانه در میآمد و از قسمت مردانه گروهی با مخفی کردن خنده خود و در حالی که یکدیگر را با نگاه پرسشمندانه ورانداز میکردند فریاد وا مصیبتا میدادند ، گروهی دیگر با خشم و عصبانیت و سر تکان دادن اعتراض و وا اسلاما و گروهی دیگر هم بخاطر سوابقی که از بهم خوردن ناگهانی چنین جلسات و مجالس عزا و در گیریهای بعدی داشتند فرار را به قرار ترجیح میدادند

بقیه دارد

6 Comments:

Anonymous Anonymous said...

مقاله شما را برای پدرم خواندم. خیلی متعجب شد که کسی هم ممکن است نامی از آیت الله حمال شنیده باشد و از من خواهش کرده که در نامه ای خاطراتش را در مورد این اعجوبه (آنطوری که ایشان تعریف میکنند) زمان خودش برایتان بفرستم. در ضمن سوال پدرم اگر توهین نباشد اینست که : مگر شما چند سال دارید که او را میشناسید؟

2:57 AM, November 06, 2005  
Anonymous Anonymous said...

با سلام فراوان
آیا شما نسبتی با آیت ا... شیرازی که مدتی قبل در قم رحلت فرمودند ندارید؟ قلمتان خیلی آشنا بنظر میرسد!!؟؟ و اما چشم در مورد داستانهایی در مورد این بزرگوار چشم ولی در اینجا خواهشی هم داشتم لطفا نام این مرد زحمتکش وکارگر را با نام محمد علی دستغیب و آن ولدالزنا آسید نورالدین حتی در صفحه هم نیاوردید که توهین به این مرحوم است

9:33 AM, November 06, 2005  
Anonymous Anonymous said...

Excellent, love it! » »

4:59 AM, April 27, 2007  
Anonymous Anonymous said...

1- زمان آیت الله حمال منبر 5 زار بود بود نه یک تومان
2- آیت الله حمال 2 تومان می گرفت تا به منبر نرود و به همین معروف بود

4:01 PM, October 05, 2012  
Blogger Mo Maher said...

از بچه گی درمورد ش شنیدیم

11:58 PM, April 26, 2015  
Blogger Mo Maher said...

می گوفته. امام رضا قوربون کم لونگت برم ای انگوروره نمیخوردی

12:02 AM, April 27, 2015  

Post a Comment

<< Home