.comment-link {margin-left:.6em;}

Tuesday, January 17, 2006

آیت الله حمال - 7

پایان رویا و آغاز مالیخولیا

از دانشجویان رشته تاریخ و بالاخص آن دسته که مایلند از آنان به عنوان " محقق واقعی و مورخ بیطرف " یاد شود ، استدعا میکنم تحقیقات خود را در مورد موضوع کاربرد سران ایلات و عشایر و بازاریان در نهضت های مختلف بخصوص بعد از مشروطیت توسط عناصر نفوذی خارجی و همچنین سوء استفاده ملایان عصر از بازوی مالی و نظامی - چریکی آنان آغاز و نسبت به نشر واقعیات برای نسلهای آینده و ذخیره سازی در تاریخ اقدام نمایند.

تا آنجا که تاریخ نشان میدهد چهار عنصر: منافع خارجی - بازاریان – فئودال ها – ملایان ، همواره مکمل هم و از یکدیگر پشتیبانی و تغذیه نموده ولی کاربرد این دسته جات همیشه مد نظر ملایان در قدرت طلبی و رسیدن به اهداف خود بوده و از آنان استفاده شده است.

اصولا فئودالیسم (سیستم رهبریت ارباب بر رعیت در نام قدرت) با تئوکراسی (سیستم رهبریت مذهبی بر عوام در نام خدا) فرق زیادی با هم ندارند. هر دو بر مبنای فرمانروایی و قدرت هرمی یک نفر بر جامعه ، تحت دو روند متفاوت ولی یک منظوره. زمانی فئودال ها خدای روی زمین بودند و مالکیت مال و جان و ناموس رعیت در دستشان بود و امروزه ملایان همان ترفند را در دست دارند و خود را نماینده خدا بر روی زمین و یا به روایتی خدا را نماینده خود در آسمان میدانند.


در اینجا بحثی پیش میآید که چرا خمینی ظاهرا سپر بلا و یا پیشتاز مخالفین محمد رضا شاه قرار گرفت.

مهمترین دلیل مخالفت خمینی و دار و دسته اش با حکومت شاه ، خارج شدن تدریجی تمام موقوفات از دست ملایان و سپردن و اداره آن به اداره اوقاف وقت از زمان رضا شاه بود.

(داستان زندگی خمینی را نباید در کتاب نوشته و بار ها زیر و زبر شده برادر ناتنی یعنی مرتضی پسندیده جستجو نمود. هر چه باشد کارد دسته خود را نمی بُرَد و هیچ بقالی هم نمیگوید ماست من ترش است)

روح الله با پدرش مصطفی هندی

پس از سال سی و دو و کنار گذاشته شدن کاشانی ، برای تعدادی از ملایان فرصتی پیش آمد که خودی نشان دهند و خلأ را به صورتی در میدان نا متوازن سیاسی طوری پر کنند که کفه دوباره به نفع شیر پیر بچربد. حمایت فئودال ها و گروه ثروتمند در عرصه سیاست مهار گسیخته بنام بازاری ها با شمه ای اقتصادی که جدیدأ بخاطر عدم وجود شیر پیر در صحنه لطمات سختی به آنان زده شده بود و از قدرت تحریم مطلع ، به دنبال کسی میگشتند که بلند پرواز ، هوچی و یک بار مصرفی باشد. ابتدا ملا حسین غفاری را در نظر داشتند و مقداری هم بر رویش سرمایه گذاری کردند ولی بدلیل آنکه فارسی را با لهجه شدید ترکی تلفظ مینمود و زبانش قابل فهم برای همه نبود و با در کیسه داشتن او و پس از بررسی و تحقیق ، روح الله خمینی را برای هدف خود انتخاب نمودند که صد البته با مخالفت مراجع وقت در نجف و قم بخصوص بروجردی روبرو شد.

خمینی حدود چهل سال داشت ، جاه طلب و دنبال مقام و تشنه قدرت. چند باری در بازار تهران و در شبهای جمعه روی منبر رفت و با حمایت همه جانبه ای که از او میشد و تند زبانی ذاتی مورد توجه بسیاری از بازاریان و کسبه ناصر خسرو قرار گرفت.

بازار و بازاریان همواره به نقش خود در امور اقتصادی کشور واقف بوده اند. ولی شروع استفاده از بازوی اقتصاد در امور سیاسی را میتوان به زمان میرزای شیرازی نسبت داد. ملقمه ای از این اتحاد (بازار – حمایت خارجی – روحانیت ) را میتوان در تحریم تنباکو دید. در این ماجرا انگلیس در درجه اول و دربار قجر در درجه دوم هدف بازاریان بودند. در اینجا قسمتی از این مقاله تاریخی آقای حسین نوش آذر را (البته با اجازه) میآورم.

حسين نوش آذر- May 14, 05 انقلاب تنباکو http://www.hylit.net/ba/print/2715_0_2_0

(یکی دیگر از عواملی که به نهضت تنباکو دامن زد، رقابت روسیه با انگلستان بود. پس از انعقاد قرارداد تنباکو، بوتزف، سفیر روسیه در اعتراض به این قرارداد به دولت وقت نوشت: این خلاف معاهده است که روس ها مجبور باشند تنباکو را از انگلیس ها خریداری کنند. بدین ترتیب بدون پشتیبانی روسیه از روحانیت ممکن بود نهضت تنباکو تا آن حد پانگیرد که حکومت ناصری را از بنیاد به مخاطره اندازد.)

خمینی میدانست اکثریت پولهایی را که بازاریان تحت عنوان خمس و زکات و یا هر عنوان دیگری به وی میدهند فقط از نیت پاک آنان به مذهب نیست. این یک نوع سرمایه گذاری است و طبق موازین تجارت نیاز به سود دهی و بازگشت اصل و فرع دارد. بنابراین با زبان تیز ولی منقطع و شعارگونه خود (اگر به تمام حرفهای وی گوش کنید هیچیک از جملاتش از ده کلمه تجاوز نکرده و دایم قطع میشد) بهای مبالغ مصرف شده و سرمایه های واریز شده را میداد. از اوایل سالهای 30 تا 42 که زبانش در اختیار بازاریان و فئودالها و در حقیقت آب به آسیاب این و آن سیاست خارجی میریخت ، سیل پول ظاهرأ به عناوین مختلف شرعی به جیبش سرازیر بود. پس از تبعید همین اطرافیان مشوق! اطراف وی را خالی و پرداخت آن پولهای آن چنانی قطع شد زیرا به قول معروف پهلوان زنده را عشق است.

روحانیون واقعی در طول این مدت واقعا جای پای خود را در میان مسلمین (از هر فرقه ای) باز کردند و برای اولین بار قم بجای نجف و کربلا تبدیل به مرکز فقهی شیعیان شیفته شد.

پس از تبعید خمینی ، با آنکه دست وی برای فعالیت علیه رژیم باز بود ولی پشتیبانی زیادی از وی بعمل نیامد. دست بازاریان در اقتصاد بازتر شده و پرداخت وامهای کلان موج جدیدی از تجار را در خارج از بازار نوید میداد. دهقان جای خود را به رعیت داده و فئودالیسم رخت بر می بست. زنان آزادی بیشتری بدست آورده و در بسیاری از امور پا بپای مردان در عرصه اجتماعی و صنعتی و سیاسی فعال می شدند. ارتش در عین حال که با سلاحهای غیر لازم و مدرن غربی بخصوص آمریکایی مجهز میشد ، چهره انسانی تری گرفته بود و سپاه دانش ، بهداشت ، عمران و سازندگی جای خود را به سرنیزه میداد. شاه علنا چپ و راست را ارتجاع سرخ و سیاه مینامید و اقتصاد تقریبا با چهره باز خود را نشان میداد. آمریکا تقریبا در تمام امور کلیدی کارشناس در ایران داشت و زیاده روی ها چهره خود را نشان میداد. در عین حال شاه فهمید که سیاست تعادل را باید حفظ کند. تلویزیون به راه افتاد. ذوب آهن اصفهان و فولاد مبارکه به روسها و ساخت رآکتور های هسته ای به آلمانی و فرانسوی ها داده شد. سفارش ساخت ماهواره سمفونی به اروپاییان داده شد همراه با راه آهن برقی و ساخت بزرگراه و ...با آنکه اولین کارخانه مونتاژ سواری از هیلمن بود سر انگلیس باز بی کلاه ماند!

سرمایه کافی و پول فراوان ، مسافرت به اروپا و تحصیلات عالی جوانان و پاساژها و مغازه های پر زرق و برق مملو از کالاهای مصرفی. امنیت و همه چیز از شیر مرغ تا جان آدمیزاد فراهم غیر از .... آزادی سیاسی.

شاه دیگر نه برای خارجیان آن تره ای که انتظار آنان بود خورد نمیکرد و به پشتوانه اوپک و نفت بشکه ای 12 دلار و فارغ التحصیلان دانشگاه و نیروی جوان و کارآمد ، دست در جیب میکرد و میگفت ما دیگر به چشم سبزان و مو زردان نیاز نداریم!

و صحبت از فروش محصولات پتروشیمی و نفتی ( نه نفت خام ) در پمپ بنزین های آمریکا و اروپا میکرد.

در غرب فعالیت های فراوان برای یافتن شخصی که بتواند مکنونات و خواسته های سیاسی – اقتصادی آنان را در منطقه بر آورد کند به چشم میخورد. طرح کمربند سبز برژینسکی مورد نظر واقع شد. مجددا تماسهایی با چند ملا از جمله خمینی برقرار شد. دوباره بازاریانی! پیدا شدند که پول بی رنج و زحمت به وی پرداخت کنند. از طرفی سران چپ در تبعید اوضاع را برای همیشه از دست رفته میدیدند و این بار همه قوا بر علیه شاه آغاز بکار کرد. از طرفی قرارداهای جدید نفتی دیگر با هفت خواهران نفتی بسته نمیشد و بحث فروش مستقیم با مشتریان و پالایشگاه ها آزاد بمیان آمده و عراق و ونزوئلا با اختلاف عقیدتی و مسلکی که با وی داشتند از عقاید شاه حمایت و سایر کشورهای نفتخیز نظر فروش مستقیم در پمپ بنزین ها را مورد بررسی قرار داده بودند و میرفت اهرم کنترل اوضاع اقتصاد جهان که بر روی نفت خلاصه میشد ( و میشود ) از دست گردانندگان سیاست جهانی خارج شود. که کنفرانس گوادولوپ و اقدامات بعد از آن کلیه این رویاهای شبانه را به چاه ریخت. 26 دیماه 57 پایان رویای شاه ، همچنین آغاز مالیخولیای ملت ایران بود.

ادامه دارد...

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

با سلام عرض ادب و احترام نمی دانم از چه چیز دلخو شدید امید است ببخشایید.

2:36 AM, January 19, 2006  
Blogger ورجاوند said...

ناشناس عزیز من نه از کسی دلخورم و نه به این آسانیها از کسی دلخور میشم. غمت مباد که زمان دلخوری من سالهاست گذشته است

11:19 AM, January 19, 2006  
Anonymous Anonymous said...

That's a great story. Waiting for more. » »

1:16 PM, February 05, 2007  

Post a Comment

<< Home