.comment-link {margin-left:.6em;}

Friday, January 20, 2006

باجگیری

بدون شک بنیاد اقتصاد ایران ، تک محصولی و بر اساس فروش نفت خام و عدم فروش آن به معنای پایان عمر سیاست های افراط و تفریط جمهوری اسلامی و شاید آغاز دموکراسی است.

سی و دو سال پیش یعنی در سال 1352 و پس از اجماع طولانی کارشناسان خارجی گفته شد ذخیره های نفتی جهان بخصوص ایران تا بیست سال آینده پایان میپذیرد که بسیار منطقی و علمی بنظر میرسید و اوپک را در موقعیتی قرار داد تا قیمت نفت را از 17 دلار به 26 دلار در سال 57 افزایش دهد و همین امر شاید از دلایل سرنگونی رژیم سابق در ایران بود.

نیاز به یادآوری نیست که برنده واقعی این افزایش ، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بزرگترین تولید کننده نفت خام در جهان بود.

ولی باجگیری واقعی سیاسی - اقتصادی ایران از سال 1357 آغاز شده که بلافاصله پس از استقرار جمهوری اسلامی و تحت تاثیر شعارهای پوچ و تو خالی رژیم جدید ، بهای نفت به 32 دلار رسید و پس از آن یعنی در 27 سال گذشته تقریبا همه کشور های غرب در مقابل تهدیدات و سیاست باجگیری جمهوری اسلامی ایران عقب نشینی کرده اند.

به زبان دیگر باید گفت غرب مدت 27 سال است در مقابل تمهیدات جمهوری اسلامی لنگ انداخته و شاهد بوده ایم که بار ها بعنوان رشوه ای سیاسی و سرپوش گذاشتن بر اشتباهات خود از جیب مردم خود بخشیده و قیمت نفت بالا و بالاتر رفته و امروز به مرز 65 دلار در هر بشکه رسیده است.

تاسف آور تر اینکه بدلیل بالا رفتن رشد جمعیت جهانی و نیاز به سوخت فسیلی بیشتر، فناوریهای جدید غرب در مورد جایگزینی نفت خام با محصولات دیگر، تاثیری چندان بر رعایت تعادل عرضه و تقاضا نگذاشته است.

کشورهای نفتخیز از مسئله پیچیده عرضه و تقاضا ، سوء استفاده کامل را برده و باجگیری در مورد بهای نفت خام ، سیاستی جا افتاده و قابل قبول از طرف کشورهای مصرف کننده غربی شناخته شده است و در قبال اجرای سیاست باج دهی ، کمپانی های نفتی میلیارد ها دلار به جیب خودشان سرازیر شده است.

امروز سیاست باجگیری جمهوری اسلامی چهره مخوف تری یافته و زیر پوشش ترفند ملی گرایی و اعلام فتواهای متعدد مذهبی ، نیاز به انرژی اتمی ، بدوأ برای تولید الکتریسیته و این بار با کمک روسیه کاپیتالیست ، غرب را به بن بست کشانده است.

زیرا این بار غرب از نقشه های شیطانی و عملکردهای واقعی و پلید جمهوری اسلامی در طرح ظاهرا اتم در خدمت صلح که دستیابی نهایی به تولید بمب مخرب اتمی را در بر دارد ، بخوبی دریافته و میداند که این بار خطر بسیار جدی و نباید مار در آستین بپرورد.

تحریک عواطف ملی و بازگشت به وطن پرستی کلاسیک که سر خط سیاست داخلی امروز جمهوری اسلامی است پایداری دایمی نخواهد داشت زیرا خواستار مردم از این سیاست موقتی در دراز مدت و مسلما حاد تر شده و ترمز های انفعالی فعلی امکان جلو گیری از این موج قدرت شکن را ندارد.

به نظر من ، کلید مبارزه غرب با سیاست دستیابی ایران به بمب اتم در کوچه های تنگ و تاریک قم و یا خیابان پاستور تهران یافت نمیشود. اهرم بازدارنده و کلید بستن این قفل را برای همیشه ، باید در جیب آقای پوتین پیدا کرد.