.... یک دوست خارجی من که اینها را دید با تمسخر به من گفت: آیا هنوز هم در ایران مردم شما اینطوری زندگی میکنند؟ با اینهمه نفت هنوز هم در ایران فقیر هست؟ .... و .... این همه ساختمان های قشنگ و زنان شیک پوش و پسران خوش قیافه و امروزی داریم چرا باید پختن نان یک زن روستایی برای مردم باید جالب باشد؟ ....و .... نمیدانم نیت شما در مورد نمایش اینگونه عکسها آن طور که نوشته اید برای ضبط در تاریخ است! یا خجالت دادن ایرانیها در انظار جهانیان.... واقعاً شرم آور است.
این قسمت هایی است از ایمیل دوست محترمی بنام خانم فرزانه .... که انتقاد و گلایه در مورد عکسهای منتشره در سه پست قبلی نموده اند.
لازم میدانم به فرزانه خانم و سایر دوستان عزیز که سه پست قبلی این عکسها را دیده اند و شاید در اعماق وجود از دیدن آنها ناراحت شده و یا به قول ایشان خجالت کشیده اند! وقایع تاریخی بسیار مهمی را متذکر شوم:
از میان مجموعه ای حدود پانصد عکس این خبرنگار جنگی غیر از چند عکس که مربوط به افسران انگلیسی و خانواده آنهاست (که برای من جالب نیستند) بقیه از مردم عادی ایران تصویری بسیار زشت و فقیرانه و نمادی حقیرانه از کمبودهای زمان جنگ جهانی دوم تهیه شده است.
تاریکی آنروزهای تلخ را از پدر بزرگان و مادر بزرگان خود جویا شوید. مردم عادی در فقر و فاقه و بیماری و ترس و گرسنگی شدید بودند. هر چند در شهرهای بزرگ وضع بهتر بود ولی در همین تهران پایتخت که حکومت نظامی تا بیست ساعت در شبانه روز هم رسید ، کمتر زنی جرات داشت حتی در روز روشن به محلات دیگر شهر رفته و بدون محافظ یا به تنهایی مایحتاج (اگر یافت میشد) خرید کند. بیشتر خوراک مردم از باغچه های خانه ها فراهم میشد و خوردن اسب و قاطر (اگر گیر میآمد) شکم خانواده های زیادی را سیر میکرد.
خبز و فروش نان با زور سرنیزه تفنگ برنو امکان داشت. قحطی از یک طرف ، وبا و تیفوس و تراخم و مالاریا از یک طرف و نا امنی و بیکاری و ملوک الطوایفی از همه طرف ایرانیان را محاصره کرده بود و همه از اثرات شوم اشغال ایران بدست متفقین از جنوب تا شمال و شاید باور نکنید در جریان هجوم ملخ در اوایل سالهای بیست بسیاری شکم خود را با خوردن ملخ سیر میکردند.
در اوایل دهه بیست در ایران ، شاه تبعید ، دربار و مجلس و دولت بی قدرت ، ارتش بی سامان ، بازاریان یکشبه ثروتمند ، آزادی بی معنا و از مهم آنکه ارتجاع سرخ و ارتجاع سیاه با فتاوی مکرر ملایان پست و بیشرف در حال شکوفایی کامل بود.
ملایان پرداخت هر گونه مالیات را به دولت حرام کرده بودند و بهره برداری و صدور نفت ایران کاملا در دست قوای انگلیسی و هندی و همچنین کلیه غلات و سیلوها را نیز بنام مواد استراتژیک جنگی مصادره کرده بودند.
مستمری سیاسیون! و ارتش و ملایان از خزانه سفارت انگلیس پرداخت میشد. هر روزنامه نگاری که جرات میکرد حقایق را بنویسد یا گوشه سیاهجال بود و یا نیمه شب با لبه تیغ تیز چاقوکشان مزدور سرو کار پیدا میکرد. از طرفی سیل اسرای جنگی و زنان و کودکان جنگزده و فراری شرق اروپا و جنوب شوروی در همین تهران عزیز سوزاک و سفلیس و شانکر و خیارک را نیز برایمان به ارمغان آورده بود! خرافه پرستی و موهومات توسط ملایان بیداد میکرد. شاید باور نکنید در شهرهای کوچک مردم برگ و ریشه درخت میخوردند.
جاده شاهی کاملا در دست قوای هندی و عبور از آن فقط با مجوز سفارت دولت بریتانیای کبیر امکان پذیر بود. راه آهن (محمره تا آستارا) حتی توسط رانندگان دولت مفخمه هدایت و کنترل میشد و در مسیر راه آهن مردم حتی اجازه نزدیک شدن به خطوط آهن در بیابان ها را هم نداشتند.
خفقان سیاسی و فرهنگی و مالی و اجتماعی را در سراسر ایران بشدت اجرا میکردند و تمام اینها فقط از محاسن بیطرفی و عدم دخالت ایران در جنگ بود که برای بازماندگان آن دوران سیاه با جمله " ایران پل پبروزی " تفسیر شد. جنگ برکت است هنوز اختراع نشده بود ولی در واقع برای محدودی بازاری و ملا برکت بود.
فرزانه عزیز تاریخ واقعی تلخ است ، تاریخ ممکن است تحریف شود ولی اصل آن تغییر نمیکند. اگر این عکس ها مایه خجالت شما در مقابل دوست خارجی شما شده شاید برای پدران و مادران بسیاری یادآوری روزهای سیاه جنگ است.
پدران و مادران من و شما تاریخ را ننوشتند بلکه خود تاریخ بودند... جزئی از کل آن بودند و هستند. اگر تلخ است و سیاه و زشت و شرم آور ، متاسفانه برای نوشتن آن ، حیات و زندگی های فراوانی رقم خورده و به هدر داده ایم.
از آن مهمتر آنکه بعد از گذشت حدود شصت سال از آن جنگ خانمانسوز آیا اوضاع سیاسی و فرهنگی و مالی و اجتماعی ما تغییری هم کرده است؟
اگر جوابی نداری یکبار دیگر به خطوط قرمز مندرج فوق مراجعه و توصیف آنرا با وقایع امروز ایران مقایسه کن.
دوست عزیز من ، تاریخ تکرار مکرّرات است......
و پست کردن بقیه عکسها ادامه خواهد یافت.