.comment-link {margin-left:.6em;}

گاو مقدّس

Monday, September 26, 2005

محرومین ایران و احزاب موهومی

رژیم ج.ا با کوشش تمام و جهد غریبی ، سالهاست سعی دارد در افکار مردم چنین القا کند که از برکت وجود نظام ج.ا ولایت ایران دارای احزاب مختلف و عقیده های چپ و راست و میانه رو و ... است!؟ مغلطه بازان حرفه ای نظام در پوشش روزنامه ای دروغگو و خود فروختگان سیاسی در صدا و سیما و تبلیغات چیان نمازهای جمعه به اصطلاح سیاسی – عبادی دایمأ در گوش مردم میکنند که این نماینده چپ و آن وزیر راست و آن گروه میانه رو .... چنین گفتند و چنان کردند.حقیقت اینست که چند حزبی در ایران موجود نیست بلکه چند چهرگی خود رژیم ملایی است نان را بنرخ روز خوردن و زدن نعل وارونه و ایجاد اغتشاش فکری و تشتت مرامی و در عین حال در دست داشتن همه سر نخ ها در دست یک نفر که اثبات وجود چند حزبی در ایران نیست. شما بهتر از من میدانید (منظور القای عقیده نیست) که نه حزب چپ در ایران است نه راست. همه و همه به به گو و چه چه گویان رژیم و رهبریند. شما یک نفر (نه یک مرام و حزب) را بمن نشان دهید که بتواند کلامی یا قدمی بر خلاف عقیده و نظر رهبر مطلقه بزبان آورده و یا اعمال کند و سر و کارش با زیر زمین های خانه های امن و سازمانهای موازی و منکسر و و سپاه و کمیته و ضد اطلاعات و صد ها سازمان خفقانی ، نیافتد؟
رژیم خرافات پرور و موهوم پرست ج.ا اجازه به ابراز عقیده آزاد و بر خاسته از مردم نمیدهد و مرامی غیر از دست مال بدستی و بت پرستی رهبر را قبول ندارد
دایم در بوق و کرنا های رژیم گفته میشود آقای ا.ن طرفدار محرومین جامعه است و قیافه و اطوار او هم دایمأ در رسانه ها نشان داده میشود که خدمتگزار آنان است و برای آنان چنین و چنان میکند؟! کدام محرومین؟ منظور نور چشمی های خامنه ایست ، منظور اقوام و آشنایان کاخ رهبریست؟ منظور متظاهرین کرایه ایست؟ یا منظور گرسنگان و درماندگان و مقوا خوابان و معتادان و خیابانی های سراسر ایران است که از برکت سیاست های دروغ و دزدی و ارتشای رژیم در 26 سال گذشته ج.ا به این ذلت و حقارت و بدبختی افتاده اند؟
چرا حقایق آشکار را به مردم نمیگویید که در کلیه امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و انسانی درمانده اید و شکست خورده اید و پرداخت باج های کلان به کرایه ای ها (کمیته و سپاه و نماز جمعه ای ها و تظاهرات چی های دایمی و جیره خواران دایمی رژیم) را مردم محروم ایران مینامید و نیازمندان واقعی مانند تمام این 26 سال سرشان کلاه رفته است؟
تا کی دروغ و خدعه ونیرنگ؟

Friday, September 09, 2005

مثلث خ . و . ن


چند جمله قابل تعمق در جلسه علنی افتتاحیه شانزدهمین اجلاس مجلس خبرگان
آقای يزدی : ولايتِ فقيه ، ولايتِ پيامبر اسلام است
آقای علی مشکينی: در اسلام، ولايتِ امر و سلطه بر جامعه از اراده امت و اراده خدا نشأت می‌گيرد
آقای يزدی: ولايتِ امر تنها از اراده خدا نشأت می‌گيرد و مردم فقط می‌توانند مصداق آن را تعيين کنند
آقای علی مشکينی: تنها امامتِ دوازده امام شيعيان اللهی است و مردم هيچ دخالتی در آن ندارند؛ اما ولی فقيه فردی منصوب از سوی
خداوند نيست و ولايت او مثلِ "ولايتِ شاه و وزير" است
این هم جمله چند ماه پیش از آقای اکبر هاشمی رفسنجانی: ولی فقيه را خدا تعيين نکرده و ممکن است تعداد زيادی فقيه اين شرايط را داشته باشند

مثلث شورای نگهبان و مجلس خبرگان و ولایت فقیه برخلاف عقیده یزدی و مشکینی بهیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی نمیتواند انتخابی مردمی و دموکراتیک باشد و دلیل آن بسیار ساده است. شورای نگهبان که انتخاب ولی فقیه است و مجلس خبرگان را که شورای نگهبان تعیین میکند و مجلس خبرگان هم که ولی فقیه را. هر یک از این سه گوشه مثلث ، دیگری را تعیین و یا منصوب میکند و در نهایت فقط یک دور تسلسل انتصابی است. هر سه مکمل یکدیگر و مردم بهیچ عنوان در انتخاب یا انتقاد از هیچ کدام نه حق رای دارند و نه ارایه نظر! چون مردم حق نظر ندارند انتصاب خاصه است نه انتخاب عامه
یادم به مثل طنزی افتاد: خود گوزی و خود خندی ، عجب مرد هنرمندی

Tuesday, September 06, 2005

سرزمین نفرین شده

بیست و شش سال است که هر روز و هر شب از رادیو ، تلویزیون ، مطبوعات و بر سر هر تیر و مناره و در دیوار به همه فرد و امت و کشوری نفرین میکنیم و نماز جمعه های ما اگر با این نفرین ها و فحّاشی ها چاشنی نشود ، بی حرکت و بی محتوی میدانیم

و اگر روزنامه نگاری خارجی تحلیلی یا مقاله ای درباره مثلا تقلب در انتخابات ، مواد مخدر، حمله به زنان و .... بنویسد ، ناگهان همان مطبوعات و همان امام جمعه ها فریاد بر میآورند که وامصیبتا که اسلام در خطر است ، این روزنامه نگار صهیونیست از اسراییل پول گرفته که درباره امت مسلمان ایران دروغ بنویسد

از هرگونه حوادث طبیعی و مهلک نظیر سیلاب و زلزله و آتشفشان و خشکسالی و گرمای مهلک و سرمای کشنده و .... که بر سر مردم آن ملل بیاید ، دلیل محکم و منطقی بر اثرات نفرین و لعنت های خود میدانیم. با شادی و رقص و پایکوبی استقبال میکنیم و آنرا ، نفس مملو از آه و دم گیرنده خود میپنداریم و قهر و غضب خداوند نسبت به آن مردم

و اگر سیلاب و زلزله و خشکسالی در ایران حادث گردد آنرا واقعه ای غیر قابل پیشگیری و تاسف بار و مشیت الهی و علت را به گردن آزمایشات اتمی غرب و شرق انداخته و مصرف زیاده از حد سوخت فسیلی ( که خود به آنان میفروشیم ) در آن کشور ها را بهانه میکنیم

به مردم ملل دیگر توهین میکنیم و پرچم ملی آنان را به آتش میکشیم و آنرا اعتراض مینامیم. سران کشور ها را نادان و دنی و پست و فرصت طلب و عقب افتاده فکری و متحجّر مینامیم

و اگر انتقادی به یکی از سران کشور ما کنند ، بیضه اسلام را در خطر میبینیم و آه و فریاد بر میآوریم که به مقدسات ما توهین کرده اند و استقلال و تمامیت عرضی ما را مطابق فلان بند و ماده سازمان ملل رعایت نکرده اند

زنان آنان را هرجائی و فاحشه و مردان آنان را بی غیرت ، تمدن آنان را منحط و بر باد رفته و فحاشی هایمان را پند و اندرز پدرانه اعلام میکنیم

و اگر کسی اعدام دختران خردسال ما را از سر دلسوزی به انتقاد گیرد ، از وحشیگری های آنان در مورد زنان و مدل سازی تبلیغاتی و بت سازی زنانشان سخن میگوییم و خود را متعصب نسبت به خانواده و از همه مهمتر رفتارمان را درخشان ترین تمدن اسلامی جهان رقم میزنیم و سایر ملل را عقب افتاده و محجور

سئوال اینست: سوای جمهوری اسلامی ایران در کدام فرهنگی ، چنین رفتار و گفتاری ، انسانی و منطقی است ؟ کدام ملتی با نفرین و فحاشی بر قلوب ملل دیگری رسوخ کرده است؟
آیا مذهب ملایان جمهوری اسلامی ایران ، مذهب نفرین نیست؟

Saturday, September 03, 2005

عدالت؟


از 67 باری که آقای خامنه ای در جوابیه به نطق آقای احمدی نژاد در مورد (عدالت) سخن گفتند چنین به نظر میرسد که یا معنای عدالت ایشان را کسی نمیفهمد و یا عدالت در 26 سال عمر جمهوری اسلامی که ایشان رهبر مطلق بلامنازع 16 سال اخیر آن در دست داشته اند ، در گوشه صندوق فراموشخانه بوده است؟

( اصل گزارش http://www.khedmat.ir/comments.asp?id=756 )
ایشان مدعیند که

"يكى از شعارهاى اين دولت، عدالت است. عدالت يقيناً محور انقلاب بود؛ در اين شكى نيست. هيچ دولتى هم از اول نيامده صريحاً بگويد من نمى‏خواهم طبق عدالت رفتار كنم؛ ليكن من بايد از آقاى احمدى‏نژاد تشكر كنم كه ايشان كار جديدى كردند؛ عدالت محورى را به عنوان يك شعار گذاشتند وسط؛ اين كار خيلى بزرگى بود. وقتى كه ايشان تبليغات انتخاباتى مى‏كردند، به افراد خانواده‏ى خودم مى‏گفتم اگر آقاى احمدى‏نژاد رأى هم نياورد، اين خدمت بزرگ را به انقلاب كرد كه شعار عدالت محورى را مطرح كرد؛ نگذاشت به فراموشى سپردنِ اين شعار بشود يك سنت. اين شعار مطرح شد و ذهن‏ها را به خودش متوجه كرد. خوشبختانه مردم هم فهميدند، خواستند، دوست داشتند و رأى دادند. اين كار، كار مهمى است. بنابراين عدالت‏محور بودنِ اين دولت حرف بزرگى است؛ طرح اين شعار به عنوان محور حركت دولت، يك كار جديد است؛ خودش يك تحول است؛ به اين پايبند باشيد
.."

آقای خامنه ای ،
عدالت محور کدام انقلاب بود! منظورتان انقلاب اسلامیست؟
پس این همه زندانی ها و شکنجه ها و کشتار و اعدام های فوری و فوتی بعد از انقلاب که از جنین 7 ماهه در شکم مادر گرفته تا پیرمرد 97 ساله به دستور کدام "عدالت محوری" انجام شد؟ که حالا شعاری سنتی و فراموش شده باشد. یا شاید این اختراع جدید آقای احمدی نژاد که به عنوان کار شعاری جدید ایشان ، از آن یاد میکنید ، زنده کردن همان عدالت قتلهای زنجیره ایست؟ این ها که همه نا عدالتی و ظلم بوده که شما عدلش نام نهادید؟ چه توطئه و کشتار جدیدی دیگری برای این ملت ستم کشیده ، در شرف وقوع است؟

در توجیه تحقق عدالت از اول انقلاب فرمودید:
"براى تحقق عدالت، خيلى كار شده است. از اول انقلاب همه‏ى فعاليت‏هايى كه به نفع طبقات محروم انجام گرفته؛ يعنى بردن امكانات رفاهى، امكانات آموزشى و امكانات بهداشتى به اقصى‏ نقاط كشور - كه واقعاً از بس زياد است، قابل شمارش نيست - در جهت عدالت بوده است. حقاً و انصافاً اين خدمت‏رسانى، اوضاع را زير و رو كرده. كسانى كه در دوره‏ى قبل اوضاع طبقات محروم را ديدند، مى‏توانند بفهمند. من خودم در نقاط محروم بودم و جاهاى محروم را در آن دوره ديدم؛ حالا هم كه خيلى اوقات رفتم و از نزديك ديدم؛ واقعاً زير و رو شده. همين زيرساخت‏هاى عظيمى كه براى استفاده‏ى عموم است، همه‏ى اينها كمك به عدالت است؛ در اين ترديدى نيست؛ منتها نبايد ارزش عدالت به عنوان يك ارزش درجه‏ى دو كم‏كم در مقابل ارزشهاى ديگر به فراموشى سپرده شود؛ در نظام ما اين خطر وجود داشته است. ارزش‏هاى ديگر هم خيلى مهم است؛ مثلاً ارزش پيشرفت و توسعه، ارزش سازندگى، ارزش آزادى و مردم‏سالارى. مطرح كردن ارزش عدالت مطلقاً به معناى نفى اينها نيست؛ اما وقتى ما اين ارزش‏ها را عمده مى‏كنيم و مسأله‏ى عدالت و نفى تبعيض و توجه به نيازهاى طبقات محروم در جامعه كمرنگ مى‏شود، خطر بزرگى است؛ اما با عدالت‏محور بودن يك دولت، اين خطر از بين مى‏رود يا ضعيف مى‏شود".

این عدالت رفاهی و آموزشی و بهداشتی که از آن دم میزنید ، ساختن جاده های بی برنامه و مرگبار و عبور آن جاده ها از املاک مصادره شده توسط سران جمهوری اسلامی است؟ امکانات آموزشی دادن مدارک و کاغذ پاره های لیسانس و دکترا به نورچشمی هاست؟ منظور از امکانات بهداشتی ایجاد شبکه های قاچاق داروهای حیاتیست؟
مسلم است که این خدمت رسانی ها حقاً و انصافاٌ اوضاع را زیر و زبر کرده است! این جمله سرکار و بازدیدهایتان از مناطق محروم مرا بیاد جمله ای از شاه انداخت: حکومت بر مردم فقیر افتخار نیست.
آقا راه دور نروید و لازم نیست از هواپیمای اختصاصی سلطان بروندی! استفاده کنید ، بیایید با هم و پیاده و بدون یک لشکر محافظ " شاه عباس وارانه " همین امشب سری به زاغه های جنوب تهران بزنیم . ببینیم "پیشرفت و توسعه و سازندگی و مردم سالاری و نفی تبعیض و نیاز طبقات محروم" ادعایی شما یعنی چی؟ این وبای آخری هم از تصدق سر همین امکانات بهداشتی نیست؟

در معنی عدالت فرمودید:
"اصلاً عدالت چيست؟ عدالت، به‏حسب ظاهر، مفهوم ساده‏يى است و همه مى‏گويند و آن را تكرار مى‏كنند؛ منتها در مصداق و در عمل، رسيدن به عدالت خيلى دشوار است؛ همان نكته‏يى كه اميرالمؤمنين درباره‏ى حق فرموده است: «الحق اوسع الاشياء فى التواصف و اضيقها فى التناصف». در مورد عدل هم عيناً همين‏طور است؛ چون عدل هم حق است و اصلاً از هم جدا نيستند. به يك معنا، حق همان عدل است؛ عدل همان حق است؛ تواصفش آسان است، اما در عمل، رسيدن به عدالت مشكل است؛ حتّى شناختن موارد عدالت و مصاديق عدالت هم گاهى خيلى مشكل است؛ كجا عدالت است، كجا بى‏عدالتى است. من نمى‏خواهم الان عدالت را تعريف كنم كه چيست. تعريف‏هاى كلى و عمده‏يى از عدالت شده؛ تقسيم عادلانه‏ى امكانات و از اين قبيل حرفها، كه درست هم هست و محتاج تدقيق و ريزبينى هم هست؛ يعنى شما در هر يك از بخش‏هايتان واقعاً بايد ببينيد عدالت چيست و با چه چيزى حاصل مى‏شود. "

آقای خامنه ای در مورد معنای عدالت راه را عوضی نرفته اید؟ آسمان ریسمانی کرده اید و حق را با عدل یکی دانسته اید اگر منظورتان از حق ، ذات باریتعالی است ، که حق و عدل یکی نیستند و اگر این دو را یکی کنید بدعت لاصواب گذاشته اید این ها دو اصل جداگانه از اصول پنجگانه تشیع است. خوب به کلامتان دقت کنید این پایه گذاری شیعه خامنه ای نیست؟
اگر منظورتان از حق همان مصدریست است که جمع آن حقوق است باز هم اشتباه رفته اید که در جامعه ساخته و پرداخته شده بعد از انقلاب حقوق اکثریت قریب به اتفاق مردم نا دیده گرفته شده و طبقه ای را بر طبقه دیگر رجحان میدهد. در این جا ماهیت حق نسبیت پیدا میکند و حقانیت و حقوق نسبی میشود! عدم موجودیت همان عدالت در جمهوری اسلامی باعث شده که عدل حقوقی هم برای عوام الناس غیر قابل دسترس باشد. البته بر اساس عدل حقوقی که شما از آن سخن میرانید فقط سی و پنج میلیون زن ایرانی از حقوق انسانی و امروزی خود بدورند. در مورد مردان هم هر طبقه از جامعه شامل روحانیت و عسکریون و زارع و کاسب و ... بالاخره نورچشمی ها مسلما در ظل قوانین ابداعی متفاوت الحقوقند که این هم بکلی معنای حق را از بین میبرد و آنرا نسبی میکند. پس هم حق و هم عدالت در جمهوری اسلامی نسبی و در نهایت بازیچه دست شما و اعوان و انصار شماست و حصول هر یک از آنان بستگی به نظر و عقیده شخصی و ناصواب کارگزاران بی صلاحیت شما دارد.
آیا هنوز بر این معتقدید که ظلم بالسویه عدل است؟ این فریب هم کهنه شده و همه میدانند ظلم بالسویه ظلم مطلق است.

در مورد خرد و معنویت و عدالت فرمودید:
"من مى‏خواهم اين نكته را هم عرض كنم كه اگر بخواهيم عدالت به معناى حقيقىِ خودش در جامعه تحقق پيدا كند، با دو مفهوم ديگر بشدت در هم تنيده است؛ يكى مفهوم عقلانيت است؛ ديگر معنويت. اگر عدالت از عقلانيت و معنويت جدا شد، ديگر عدالتى كه شما دنبالش هستيد، نخواهد بود؛ اصلاً عدالت نخواهد بود. عقلانيت به‏خاطر اين است كه اگر عقل و خرد در تشخيص مصاديق عدالت به‏كار گرفته نشود، انسان به گمراهى و اشتباه دچار مى‏شود؛ خيال مى‏كند چيزهايى عدالت است، در حالى‏كه نيست؛ و چيزهايى را هم كه عدالت است، گاهى نمى‏بيند. بنابراين عقلانيت و محاسبه، يكى از شرايط لازمِ رسيدن به عدالت است.
عقلانيت و محاسبه كه مى‏گوييم، فوراً به ذهن نيايد كه عقلانيت و محاسبه به معناى محافظه‏كارى، عقل‏گرايى و تابع عقل بودن است. عاقل بودن و خرد را به كار گرفتن با محافظه‏كارى فرق دارد. محافظه كار، طرفدار وضع موجود است؛ از هر تحولى بيمناك است؛ هرگونه تغيير و تحولى را برنمى‏تابد و از تحول و دگرگونى مى‏ترسد؛ اما عقلانيت اين‏طور نيست؛ محاسبه‏ى عقلانى گاهى اوقات خودش منشأ تحولات عظيمى مى‏شود. انقلاب عظيم اسلامى ما ناشى از يك عقلانيت بود. اين‏طور نبود كه مردم همين‏طور بى‏حساب و كتاب به خيابان بيايند و بتوانند يك رژيمِ آن‏چنانى را ساقط كنند؛ محاسبات عقلانى و كار عقلانى و كار فكرى شده بود. در طول سالهاى متمادى - به تعبير رايج امروز - يك گفتمان حق‏طلبى، عدالت‏خواهى و آزادى‏خواهى در بين مردم به وجود آمده بود و منتهى شد به اين‏كه نيروهاى مردم را استخدام كند و به ميدان جهاد عظيم بياورد و در مقابل آن دشمن صف‏آرايى كند و بر آن دشمن پيروز كند. بنابراين عقلانيت گاهى منشأ چنين تحولات عظيمى است. الان هم همين‏طور است. الان در نظام ما برخى از تحولات هست كه مُنتجه‏ى يك نگاه عقلانى و دقيق و موشكافانه‏ى به وضع موجود و وضع دنياست. من در زمينه‏ى مسائل گوناگون اين را دارم مشاهده مى‏كنم. حالت خواب‏رفتگى و تن دادن به آنچه در جريان عمومىِ سياسى و اقتصادى دنيا دارد مى‏گذرد و تسليم شدن به آن، خطر بزرگ جامعه‏ى ماست و اگر كسى درست بفهمد و بينديشد، مى‏فهمد كه بايد با يك تحرك و تحول، اين وضع را دگرگون كرد؛ هم در زمينه‏ى مسائل اقتصادى، هم در زمينه‏ى مسائل سياسى. بنابراين عقلانيت با محافظه‏كارى فرق دارد. محاسبه‏ى عقلانى را با محاسبه‏ى محافظه‏كارانه به هيچ‏وجه مخلوط نكنيد؛ اينها دو چيز است
."

آقای خامنه ای ، از آنجا مه در این قسمت وارد فلسفه شده اید باید گفت که مسلما در جامعه ای که عقلانیت وجود ندارد معنویتی هم وجود ندارد. در فلسفه چینی معنویت با شناخت " خود " شروع میشود و از طریق اصول عقلانی و معرفتی به مقصود میرسد بزبان دیگر ، عقلایی بودن نیاز به معنویت خاص خود را دارد. ولی در دیاری که مردم آنرا " مستضعف " قلمداد میکنند و برای پیش پا افتاده ترین امور زندگی نیاز به فرمان و دستور رهبر دارد و قیمومیت آنها را شما در دست دارید آیا نیازی به عقلانیت و معنویت وجود دارد؟ اگر مردم واقعا در خود فرو روند و خود را بازشناسی کنند آیا خطر آن وجود ندارند که از خود بپرسند چرا از چاله شاهی در آمدند و به چاه آخوندی افتادند؟ از طرف دیگر تمام بوق و کرنای رژیم شما دایم سعی دارند که مردم با موهومات و خرافات مشغول دارند و هر روز شب معجزه ای از در و دیوار و خاک و خاشاک این سرزمین ستم زده بیرون ظهور میکند!

تا مى‏گوييم محاسبه و عقلانيت، عده‏يى مى‏گويند مواظب باشيد، دست از پا خطا نكنيد، عقل را رعايت كنيد؛ نبادا يك حرفِ آن‏چنانى بزنيد كه در دنيا آن‏طورى بشود؛ نبادا يك كارِ آن‏چنانى بكنيد كه دنيا صف‏آرايى كند. اينها عقلانيتِ محافظه‏كارانه است؛ من به اين اصلاً اعتقاد ندارم. بنابراين اگر بخواهيد عدالت را بدرستى اجرا كنيد، احتياج داريد به محاسبه‏ى عقلانى و به‏كار گرفتن خرد و علم در بخش‏هاى مختلف، تا بفهميد چه چيزى مى‏تواند عدالت را برقرار كند و اعتدالى را كه ما بناى زمين و زمان را بر اساس آن اعتدالِ خدادادى مى‏دانيم و مظهرش در زندگى ما عدالت اجتماعى است، تأمين كند.
اگر عدالت را از معنويت جدا كنيم - يعنى عدالتى كه با معنويت همراه نباشد - اين هم عدالت نخواهد بود. عدالتى كه همراه با معنويت و توجه به آفاق معنوىِ عالم وجود و كائنات نباشد، به رياكارى و دروغ و انحراف و ظاهرسازى و تصنع تبديل خواهد شد؛ مثل نظامهاى كمونيستى كه شعارشان عدالت بود. ما مى‏گفتيم عدالت و آزادى؛ اما آزادى اصلاً جزو شعارهاى آنها نبود. در همه‏ى كشورهايى كه حركت كمونيستى در آن‏جا به شكلى از اشكال - انقلاب يا كودتا - تحقق پيدا كرده بود، «عدالت» محور شعارهاى آنها بود؛ اما واقعيت زندگى آنها مطلقاً نشان‏دهنده‏ى عدالت نبود؛ درست ضد عدالت بود. عده‏يى به اسم كارگر سر كار آمدند، كه همان طبقه‏ى اشرافىِ رژيم‏هاى طاغوتى بودند و هيچ تفاوتى با آنها نداشتند. زندگى سران كشورهاى ماركسيستى اين‏طور بود. بنده زمان مسؤوليت رياست‏جمهورى وضعيت اقشار پايين بعضى از كشورهاى سوسياليستى را ديده بودم؛ آن چيزى كه اسمش عدالت است و آن مفهومى كه عدالت دارد، مطلقاً در آن‏جاها وجود نداشت. طبقه‏ى اشراف جديدى در آن‏جا وجود داشت كه با معيارهاى حزبى و سياسىِ خاص خودشان روى كار آمده بود و از همه‏ى امكانات برخوردار بود؛ مردم هم در فقر و تهيدستى و بدبختى زندگى مى‏كردند. اين وضعيت حتّى در بعضى از كشورهاى درجه‏ى يكشان هم ديده مى‏شد. بنابراين، اين‏گونه عدالت‏طلبى بى‏دوام خواهد بود و از طريق درستِ خودش منحرف و رياكارانه و دروغين خواهد بود.
عدالت بايد با معنويت همراه باشد؛ يعنى بايد شما براى خدا و اجر الهى دنبال عدالت باشيد؛ در اين صورت مى‏توانيد با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله كنيد. البته معنويت هم بدون گرايش به عدالت، يك بُعدى است. بعضى‏ها اهل معنايند، اما هيچ نگاهى به عدالت ندارند؛ اين نمى‏شود. اسلام، معنويتِ بدون نگاه به مسائل اجتماعى و سرنوشت انسانها ندارد؛ «من اصبح و لم يهتمّ بامور المسلمين فليس بمسلم». آدم معنوى‏يى كه با ظلم مى‏سازد، با طاغوت مى‏سازد، با نظام ظالمانه و سلطه مى‏سازد، اين چطور معنويتى است؟ اين‏گونه معنويت را ما نمى‏توانيم بفهميم. بنابراين معنويت و عدالت در هم تنيده است.
اين نكته را هم در باب عدالت عرض كنيم كه بعضى‏ها مى‏گويند عدالت يعنى توزيع فقر. نخير، كسانى‏كه بحث عدالت را مى‏كنند، به‏هيچ‏وجه منظورشان توزيع فقر نيست؛ بلكه توزيع عادلانه‏ى امكانات موجود است. آنهايى كه مى‏گويند عدالت توزيع فقر است، مغزا و روح حرفشان اين است كه دنبال عدالت نرويد؛ دنبال توليد ثروت برويد تا آنچه تقسيم مى‏شود، ثروت باشد. دنبال توليد ثروت رفتن بدون نگاه به عدالت، همان چيزى مى‏شود كه امروز در كشورهاى سرمايه‏دارى مشاهده مى‏كنيم. در غنى‏ترين كشور عالم - يعنى امريكا - كسانى هستند كه از گرسنگى و از سرما و گرما مى‏ميرند؛ اينها كه شعار نيست؛ واقعيتهايى است كه مشاهده مى‏كنيم. كسانى هستند كه در آرزوى يك آپارتمانِ سه چهار اتاقه سالهاى سال تلاش مى‏كنند و چون به جايى نمى‏رسند، مى‏روند خيانت مى‏كنند تا به اين امكانات برسند.
دو سه سال قبل يك عضو عالى‏رتبه‏ى سى.آى.اى را به جرم جاسوسى براى شوروى سابق و دنباله‏اش روسيه، دستگير كردند. در مصاحبه‏يى از او پرسيدند - كه ما اين مصاحبه را در مطبوعه‏يى خوانديم - چرا اين كار را كردى؟ گفته بود من دلم مى‏خواست يك ويلاى سه اتاقه داشته باشم، اما ديدم با اين حقوق و درآمد نمى‏شود؛ مجبور شدم بروم نوكرى شوروى را بكنم؛ با آن دشمنى و نقاضتى كه آن روز بين آن دو كشور وجود داشت. وقتى دنبال توليد ثروت رفتن از نگاه عدالت محور جدا باشد، به اين جاها مى‏رسد كه در جامعه‏يى، كسانى‏كه زرنگ‏تر و باهوش‏ترند، يكشبه به ثروتهاى كلان و انبوه مى‏رسند؛ كسانى هم كه خودشان خانواده‏ى ثروتند؛ اكثريتى هم هستند كه در زندگى‏هاى معمولى همراه با حسرت، و تعدادى هم در زندگى‏هاى بسيار سخت و دشوار به‏سر مى‏برند. بنابراين، اين‏كه ما بگوييم عدالت را مطرح نكنيد، توليد ثروت را مطرح كنيد؛ بهانه را هم اين بياوريم كه بعد از توليد ثروت سراغ عدالت مى‏رويم، اين نمى‏شود. عدالت يعنى امكاناتى كه در كشور هست، عادلانه و عاقلانه تقسيم كنيم - نه عادلانه‏ى بى‏حساب و كتاب - و سعى كنيم همين امكانات را بيشتر كنيم تا به همه بيشتر برسد؛ نه اين‏كه به قشر خاص و به دسته‏ى خاصى بيشتر برسد. اين وظيفه از وظايف دولت اسلامى بود كه شما شعارش را داديد؛ خيلى هم خوب كرديد؛ دنبالش هم باشيد؛ متعهد به اين هم باشيد؛ و اين اساس كار شماست.
عدالت را واقعاً محور همه‏ى برنامه‏ريزى‏هاى خودتان قرار دهيد و ببينيد در بخش‏هاى مختلف چگونه مى‏شود آن را تأمين كرد. در اين زمينه، بخصوص سازمان مديريت و برنامه‏ريزى نقش خيلى زيادى دارد و بعد هم بخش‏هاى مالى و اقتصادى دولت و بخش خدماتى و ديگر بخش‏ها
.

اشاره کرده اید که در آمریکا برای داشتن یک خانه به مملکتشان خیانت میکنند و مسلم است که مطابق قوانینشان بسزای آن میرسند. ولی آیا میدانید خیانت به خدا و دین او و استفاده نابجا از کلام او تقیه نیست بلکه ارتداد است وقصاص دارد و از همه مهمتر خیانت به مردم ستم کشیده همان خدا در طول 26 سال کذشته و دروغ گویی و خفقان و نا بجا بردن احکام خدا قصاص بالاتری دارد؟
این ثروتهای افسانه ای که از راه دین فروشی و ارتشا و دزدی و حق را ناحق کردن مزدوران معمم و غیر معمم شما از رفسنجانی و طبسی و ... تا حتی نورچشم خود شما که از گلوی همین خلقی که سنگ آنها را به سینه میزنید و در طول انقلاب به آن رسیده اند ، از کدام ارث پدریشان تولید و یا جمع آوری کرده اند؟
عدالت محوری شما به قیمت جان و مال وخانه خرابی چند میلیون دیگر باید شوند تا حسابهای بانکی ایادی شما در بانکهای سوریه ، پروارتر شود؟ حالا که جیب محافظه کاران پر شده نوبت به جیب لمپن ها و آدمکشان حرفه ای به زعامت آقای احمدی نژاد است؟

Friday, September 02, 2005

مبارک

a href="http://www.pwa.blogfa.com/">